
بهترین chatspin داستان گفتگوی آزاد خود را چه خبر؟
وقتی جوان تر بودم، بهترین گفتگوی من خواهد بود با یک دختر در لندن است. ما فقط می تایپ کردن کلمات تصادفی، و سپس او به طور تصادفی می نوع تماس، سلام، من جین هستم. بنابراین ما فقط تایپ کردن جملات تصادفی، و سپس او را به طور تصادفی به نوع تماس، سلام، جان. و به همین ترتیب. و پس از آن در تاریخ و در رفت. و بنابراین من حال این یکی واقعا غلاقه chatspin تا کنون، و من خیلی ناراحتم که او نمی خواهید آن را به این پست بود.
پس شروع کردم به جمع آوری تمام نمونه هایی از گفتگوی که من می توانم پیدا کردن، و من متوجه شدم که من بسیاری از مردم فوق العاده جمع آوری کرده بود، و من فکر کردم، وای، این بهترین افراد که من تا کنون در گفتگوی آزاد ملاقات هستند. و پس از آن متوجه شدم، آه، آیا من همیشه دیدار با هر کسی در گفتگوی آزاد این بود که یک قدیس نیست؟ و بنابراین من شروع به جمع آوری نام مستعار که مردم یکدیگر داد، چون من نمی خواهم آن را به فقط یک مجموعه از نام چت. و متوجه شدم که در واقع مردم در رولت چت فقط به طور تصادفی هدیه هر مستعار دیگر وجود دارد. به طوری که واقعا هیجان انگیز بود.
سپس متوجه شدم که همچنین چندین مورد که در آن مردم به عمد تلاش برای صدمه زدن به یکدیگر وجود دارد، بنابراین این یکی بسیار دردناک بود. و به طوری که هم خیلی هیجان انگیز بود.
من متوجه شدم که برخی از افراد فقط به صورت هدفمند ارسال شد هر یک از پیام واقعا معنی دیگر، بنابراین من یک پست وبلاگ مورد نوشت. و تا کنون، خیلی خوب است.
اما من فقط به پایان رساندن شد، نوجوانان چه زمانی که آنها در آنلاین هستید؟ و من متوجه شدم این بود که اضافی 3000 نوجوانان بین سنین 13 و 17 هستند که در واقع آنلاین وجود دارد. و به طوری که حتی بهتر بود.
اما من متوقف نمی وجود دارد. من هم شروع به جمع آوری اطلاعات شخصی در مورد افراد که من را ملاقات آنلاین. من برای اولین بار نام خود، نام خانوادگی، آدرس ایمیل، و برخی از اطلاعات در مورد جایی که آنها آمدند و آنچه که انجام شد جمع آوری شده. من هم یک شهرستان، استان، و کد پستی خود را اضافه شده است.
سپس شروع کردم به دیدن رفتار عجیب و غریب. شهرستان برای اولین بار است که من تو را دیدم غرب ویرجینیا بود، و ما رابطه عجیب و غریب، مثل ما واقعا نمی دانند یکدیگر. روز بعد، من به نام و هر نوجوان که من می توانم پیدا پیامک، و یک دختر است که من حتی نمی دانم وجود دارد. منظور من، من مطمئن هستم که او 15 سال سن دارم. منظور من، او را 15. او فقط دقیقا مانند مادر او نگاه کرد. اما چند نمونه دیگر از لحظات عجیب و غریب که من متوجه وجود دارد. به عنوان مثال، یک زمان، من در خانه پیاده روی از مدرسه یک روز و من تو را دیدم یک پسر بچه کوچک در حال اجرا نسبت به من. و من متوقف و بچه، که از شما خواسته؟ و بچه گفت: من شما را نمی شناسم. و من گفتم، سپس شما از کجا؟ و روز بعد، زمانی که من در نگاه